خلاصه واقعه عاشورا
این چکیده دربارهٔ چگونگی رخداد واقعه کربلا است.
تقدیم به ساحت حضرت اباعبدالله الحسین(ع)،
مرتضی ضیغمی
روزها از پی هم میگذرند و ماه محرم دوباره فرا میرسد، با فرا رسیدن ماه محرم و ماه عزاداری امام حسین و یارانش هر مسلمانی به مراسمات مختلف عزاداری رفته و برای امام و یارانش به عزاداری مینشیند. اما واقعا در این ۱۰ روز مخرم چه گذشت؟ داستان کامل واقعه عاشورا چه بود؟ دانستن ای خلاصه واقعه عاشورا برای هر مسلمانی نیاز است تا با آگاهی کامل به عزاداری امام حسین(ع) بپردازد.
امام حسین علیه السلام ، امام سوم شیعیان، شهید کربلا و ملقب به ثاراللّه است که نهضت عاشورا بر محور فداکاری و جان فشانی آن حضرت شکل گرفت. حسین علیه السلام ، تاریخ بشری را از حماسه و ایثار کرد و درس آزادگی و عزت به انسان ها آموخت. او با تقدیم خون خویش در کربلا، درخت اسلام را آبیاری کرد و مسلمانان را بیدار ساخت. پرداختن به شخصیت والا و الهی آن رادمرد جهان اسلام و بررسی جنبه های گوناگون حیات آسمانی آن سپهر ایمان، شناختی درخور و مجالی فراتر می طلبد.
واقعه کربلا یا واقعه عاشورا، نبرد و شهادت امام حسین علیه السلام در کربلا، به همراه یارانش در مقابل لشکری از کوفه در روز دهم محرم سال ۶۱ق که برای یزید خلیفه دوم اموی میجنگیدند. واقعه کربلا دلخراشترین فاجعه تاریخ اسلام نزد مسلمانان، به ویژه شیعیان است. شیعیان همه ساله در سالروز آن، مراسم سوگواری بسیار گستردهای برگزار میکنند.
این واقعه با مرگ معاویه (۱۵ رجب ۶۰قمری) و شروع حاکمیت فرزندش یزید آغاز شد. حاکم مدینه تلاش کرد از امام حسین(ع)برای یزید بیعت بگیرد. حسین بن علی برای گریز از بیعت، شبانه از مدینه به طرف مکه حرکت کرد. در این سفر، خانواده امام، شماری از بنی هاشم و برخی از شیعیان همراه امام حسین (ع) بودند.
یزید سه سال حکومت کرد. در سال اول، امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند. در سال دوم فرمانده نظامی اش به دستور او به مسجد النبی و قبر پیامبر حمله کرد و مردم را در کنار حرم پیامبر سر برید. لشکریان او در مدینه ده هزار نفر را کشتند و به زنان و دختران مدینه تجاوز کردند. در سال سوم نیز به دستور او، خانه خدا را با منجنیق سنگ باران و آتش زدند و ویران ساختند.
امام حسین(ع) حدود چهار ماه در مکه ماند. در این مدت دعوتنامههای اهالی کوفه به دست او میرسید. با توجه به احتمال کشته شدنش در مکه به دست عاملان یزید و نیز دعوت کوفیان، امام روز ۸ ذیالحجه سال61قمری راهی این شهر شد. پیش از رسیدن به کوفه، امام از پیمانشکنی کوفیان و شهادت مسلم - كه وی را برای آگاهی از شرایط کوفه به آنجا فرستاده بود - باخبر شد، و پس از آنکه حر بن یزید راه را بر ایشان بست، به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکر عمر بن سعد روبهرو شد. عمر بن سعد از سوی عبیدالله بن زیاد به فرماندهی منصوب شده بود.
دو سپاه در ۱۰ محرم معروف به روز عاشورا با هم جنگیدند.دراین جنگ امام حسین(ع)، برادرش عباس بن علی(حضرت ابالفضل علیه السلام)، فرزند شش ماههاش علی اصغر و ۱۷ نفر از بنیهاشم و بیش از ۵۰ نفر از یارانش شهید شدند. برخی مقتل نویسان شمر بن ذی الجوشن را قاتل امام حسین(ع) دانسته اند. لشکریان عمر بن سعد، با اسبهای خود بر بدن کشتهشدگان تاختند. عصر روز عاشورا سپاه یزید به خیمههای بازماندگان حمله کرد و خیمهها را آتش زد. شیعیان این شب را شام غریبان مینامند. امام سجاد(ع) به علت بیماری درگیر جنگ نشد و زنده ماند و به همراه حضرت زینب و سایر زنان و بچهها اسیر سپاه کوفه شد. سپاهیان عمر بن سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.
خلاصه واقعه عاشورا که در آن روز امام حسین (ع)و یارانش به شهادت رسیدند نشان می دهد که در روز عاشورا چگونه نیروهای حق بر نیروهای باطل پیروز شد.
خلاصه واقعه عاشورا: قصر بنی مقاتل(ازمنزلگاههای نزدیک کوفه) چهارشنبه اول محرم الحرام
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند. امام (ع) همان گونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را تکرار می کرد. علی اکبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می آید.» علی اکبر گفت:«پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود:« سوگند به خدا که ما بر حقیم.» علی اکبر گفت:« پس ما را باکی از مرگ نیست.» امام فرمود:« خدا تو را جزای خیر دهد.»
خلاصه واقعه عاشورا: نینوا ( و کربلا)؛ پنج شنبه دوم محرم الحرام
نینوا جایی است که حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسب تری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد و جدّم رسول خدا چنین وعده داد.» سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حرّ نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند. عبیدالله بن زیاد نامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز آیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ جمعه سوم محرم الحرام
عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته اند: قبیله عمر بن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار (داوطلب جنگ با امام حسین (ع) شدن) بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنی هاشم نگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام حفص او را به مقاتله با امام حسین (ع) تشویق می نمود و دیگری او را بر حذر می داشت. لذا حفص همراه پدر برای جنگ با حسین (ع) به کربلا آمد. عمر سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت!» عمر بن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!»
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ شنبه چهارم محرم الحرام
عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد: «ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید! و یزید را می شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می کند و بخشش های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده حرکت سازند. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو، یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو، حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو، مضایر بن رهینه با سه هزار جنگجو و نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند.
امام در پاسخ قیس بن اشعث که سفارش به بیعت با یزید می کرد، فرمود: «نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی کنم».
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ یکشنبه پنجم محرم الحرام
نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد می پیوندند. نوشته اند: شیث بن ربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.
عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین (ع) از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کنند.
چون گروهی از مردم می دانستند که جنگ با امام حسین (ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می کردند. نوشته اند: فرماندهی که از کوفه با هزار جنگجو حرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می کردند.
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ دوشنبه ششم محرم الحرام
عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین (ع) بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین گفت: «لا حول و لا قوه الا بالله»
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ سه شنبه هفتم محرم الحرام
تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین (ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند. عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین (ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام (ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد.
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ چهارشنبه هشتم محرم الحرام
هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام (ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند.
عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید:« اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد.»
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ پنج شنبه نهم محرم الحرام
شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس (ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید: «برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟»
امام حسین(ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام (ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
خلاصه واقعه عاشورا: کربلا؛ دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت: «...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه ی خود سازید.»
حضرت (ع)، «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت، چون می فرمود: «دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.» عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: «گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین (ع) را نشانه رفتند. امام (ع) فرمود: «یاران من! به پا خیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.» در حمله ی اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.
امام حسین (ع) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می کرد. حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آن گاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمود. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که نشان یکصد و چند تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین شد و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست، اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.
منابع :
*پایگاه اطلاع رسانی حوزه
*مجله اینترنتی ستاره
*ویکی شیعه